زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ابـرها بر سـقـفِ ما بـارانِ نمنم ریختند در میان آشـیـانم یک جهـان غم ریختند خانهام را سیل دارد میبرد کاری بکن در نـگـاه بـچـههـایم آب زمـزم ریخـتند یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد چار طـفـلم بینِ آغـوشِ تو بـاهم ریختند تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب در نفسهایت عزیزم اسم اعظم ریختند هم نمیآید چرا زخـمت چـرا بهـتر نشد فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند چند روزی هست دارد بچهام جان میدهد چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند فـاطـمه بنتاسد حالِ عـروست را ببین بر سـرِ شیـرخـدا چند ابنملـجـم ریختند در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند دادم از حالا برای زینبِ بیمَحرم است آه میبـیـند که در گـودال یکـدم ریختند نـیـزهها با تـیـغها بسـیار بسـیار آمـدنـد آب را در پیش آن لب تشنه کمکم ریختند |